www.maderandaghdar.blogspot.com

Tuesday, 31 May 2011

دهها چهره‌ فرهنگی ‌و‌‌ سیاسی خواستار رسیدگی بان‌گی‌مون به وضع زندان‌های ایران شدند

دهها چهره‌ فرهنگی ‌و‌‌ سیاسی خواستار رسیدگی بان‌گی‌مون به وضع زندان‌های ایران شدند

 

 
 
 
۱۳۹۰/۰۳/۱۰
۱۵۱ نفر از شخصیت های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایرانی به ‌بان گی مون دبیر کل سازمان ملل نامه نوشته‌ و از وی تقاضا کردند در تعیین نماینده ویژه حقوق بشر در رابطه با ایران تسریع نماید تا هرچه زود‌تر به وضع زندانیان و نحوه بازجویی از آنان رسیدگی شود.

در بخشی از این نامه با اشاره به وضع زندانیان سیاسی در ایران که منجر به اعتصاب غذای تعدادی از آنها در زندان رجایی شهر شده آمده است: «گزارش‌های تکان دهنده‌ای توسط برخی زندانیان و یا خانواده‌های آنها در رابطه با وضعیت زندانیان در زندان‌های مختلف ایران (مانند رجایی شهر – قرچک ورامین – اهواز و...) در رابطه با نحوه بازجویی، آماده سازی برخی زندانیان برای اعترافات اجباری و نیز وضعیت بسیار دشوار و وحشتناک زندگی زندانیان سیاسی (اعم از زن و مرد) در این زندان‌ها منتشر شده است.»

این ۱۵۱ فعال مدنی و سیاسی در نامه خود به دبیر کل سازمان ملل نوشته‌اند: «اینک زندان‌های جمهوری اسلامی ایران مملو از فعالان سیاسی و مدنی است که به دنبال دستگیری‌های گسترده، نه تنها متحمل شرایط سخت بازداشت و شکنجه‌ها و فشارهای جسمی و روانی در مدت بازجویی می‌شوند، بلکه در مغایرت با قوانین داخلی در خصوص حقوق متهمین و نیز تعهدات حقوقی بین‌المللی ایران، حقوق اولیه‌شان نقض می‌گردد و در اکثر موارد با حکم‌های سنگین دادگاهای فرمایشی روبرو شده و سپس در زندان‌هایی بسیار شلوغ با حداقل امکانات زیستی و رفاهی و در شرایطی بسیار دشوار، به ویژه در زندان‌های مشترک با متهمانِ به قتل، تجاوز، اعتیاد و... (که خود آنها نیز قربانیان وضعیتی هستند که حاکمیت ایران مسبب آن است) به سر می‌برند.»

امضاء‌کنندگان این بیانیه با توجه به بند دو ماده ۲ و ماده ۹۹ منشور ملل متحد، از ‌بان گی مون (و نماینده احتمالی ویژه ایران) درخواست کرده‌اند دولت ایران را به عنوان یکی از اعضای سازمان ملل متحد جهت انجام تعهدات حقوقی بین‌المللی خود به ویژه در خصوص حقوق زندانیان و متهمین مندرج در اعلامیه جهانی حقوقی بشر و میثاقین حقوق بشر ۱۹۶۶، و نیز تعهدات حقوقی داخلی تحت فشار قرار دهند.

رونوشت این نامه  به خانم ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، دبیرخانه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد و خانم کا‌ترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا فرستاده شده است.

یرواند آبراهامیان، عبدالعلی بازرگان، مهران براتی، رامین جهانبگلو، فاطمه حقیقت‌جو، رضا علیجانی، هادی قائمی، علی مزروعی، حسن یوسفی اشکوری،  حسین قاضیان، مهدی ممکن و فریده فرهی از جمله امضاکنندگان این نامه هستند.


radiofarda,com
1390/3/10
posted by londonmourningmothersiran at 02:35 0 comments

Sunday, 29 May 2011

گزارش تصویری از حضور نسرین ستوده در دادگاه

گزارش تصویری از حضور نسرین ستوده در دادگاه


صبح روز یکشنبه هشتم خرداد ماه، نسرین ستوده با دستبند و همراهی دو سرباز و یک زن پلیس از زندان اوین به کانون وکلا آمد تا در دادگاه رسیدگی به ابطال پروانهٔ وکالتش شرکت کند. نسرین ستوده از شهریور سال گذشته در زندان اوین دربند و به یازده سال زندان محکوم شده است. چندی پیش مراجع قضایی خواستار تعلیق پروانه وکالت این وکیل شدند اما کانون مدافعان با وارد شدن به این حوزه مسئولیت رسیدگی به این پرونده را برعهده گرفته است.

گزارش تصویری از حضور نسرین ستوده در اولین دادگاه رسیدگی به ابطال پروانه وکالت‌اش

مدرسه فمینیستی: اولین دادگاه رسیدگی به پرونده ابطال پروانهٔ وکالت نسرین ستوده صبح امروز (یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰) با حضور نسرین ستوده در کانون وکلای دادگستری برگزار شد. نتیجه نهایی به دادگاه تجدید نظر و زمان دیگری موکول شد.

صبح روز یکشنبه هشتم خرداد ماه، نسرین ستوده با دستبند و همراهی دو سرباز و یک زن پلیس از زندان اوین به کانون وکلا آمد تا در دادگاه رسیدگی به ابطال پروانهٔ وکالتش شرکت کند.



در این دادگاه که در یکی از اتاق‌های کانون وکلا برگزار شد؛ خانم کیهانی عضو هیات رییسه کانون و چند تن از وکلا به عنوان قاضی به بررسی پرونده ابطال و یا عدم ابطال پروانه وکالت نسرین ستوده پرداختند و تصمیم به برگزاری دادگاه تجدید نظر و در زمانی دیگر گرفته شد.

نسرین ستوده از شهریور سال گذشته در زندان اوین دربند و به یازده سال زندان محکوم شده است. چندی پیش مراجع قضایی خواستار تعلیق پروانه وکالت این وکیل شدند اما کانون مدافعان با وارد شدن به این حوزه مسئولیت رسیدگی به این پرونده را برعهده گرفته است.

به گفته وکلای حاضر در پشت درهای بستهٔ دادگاه، این عمل کانون وکلای دادگستری به منزلهٔ دفاع از حقوق صنفی وکلاست و امیدوارند کانون وکلا در این زمان حساس تاریخی تصمیمی مبنی بر دفاع از حقوق صنفی وکلا بگیرد.



هر چند این وکیل هم در دادگاه و هم در نامه‌ای که به همسرش نوشته؛ تاکید کرده چه بی‌پروانه و چه با پروانه وکالت به احکام صادر شدهٔ موکلانش معترض است: «تا زمانی که این احکام غیر عادلانه به حیات خود ادامه می‌دهد و تا زمانی که دادگاه انقلاب به صدور احکام اعجاب انگیز خویش ادامه می‌دهد. من بی‌پروانهٔ وکالت یا با پروانه، به این احکام معترضم. اعتراض به احکام ناعادلانه نیاز به پروانهٔ وکالت ندارد. به آن‌ها بگو پروانه‌ام را از من بگیرید، عدالت را نه؟



او در این دادگاه با چهره‌ای خندان و با اعتماد به نفس بالا حضور یافت که قوت قلب حاضران و فعالان حقوق زنانی شد که برای دیدن نسرین ستوده به کانون وکلای دادگستری آمده بودند.



posted by londonmourningmothersiran at 11:29 0 comments

Friday, 27 May 2011

کمپین ۲۵ سالگی مجید توکلی؛

 
 
 
 
کمپین ۲۵ سالگی مجید توکلی؛
 
 «در خانه، زندان یا دانشگاه برای پسرم تولد بگیرم؟»
 
 
 
 
 
 
یکشنبه اول خرداد ماه ۲۵ سالگرد تولد مجید توکلی، دانشجوی بازداشت شده دانشگاه امیرکبیر است. جمعی از فعالان دانشجویی به همین مناسبت با تشکیل کمپینی تصمیم گرفته‌اند یاد او را گرامی بدارند.

در فراخوان این کمپین آمده است که «ما جمعی از فعالان دانشجویی، هم دانشگاهیان و دوستان مجید توکلی در سالگرد ۲۵ سالگی مجید بر آن شده‌ایم در حمایت از فکر، قلم و ایمان او به ادامه بازداشت غیرقانونی‌اش اعتراض کنیم و یکصدا خواهان آزادی بی‌قید و شرط این فعال دانشجویی شویم.»

اعضای این کمپین از همگان خواسته‌اند با انتشار پوستر، نوشته، ویدیو و تماس گرفتن با خانواده مجید توکلی، سالگرد او را گرامی بدارند.

مجید توکلی در حالی ۲۵ ساله می‌شود که ماه‌هاست از ملاقات و گفت‌وگوی تلفنی با خانواده‌اش محروم بوده است.

مادر مجید توکلی در گفت‌وگو با رادیو فردا درباره آخرین خبری که از فرزندش دارد، می‌گوید: «خانواده‌های بعضی از زندانیان به ملاقات فرزندانشان رفته بودند. آنها به من گفتند که مجید به آنها پیغام داده که حالش خوب است و اعتصاب غذایش را پایان داده.»

آخرین باری که مادر مجید توکلی با او تماس تلفنی داشت، بهمن ماه گذشته بوده است. او می‌گوید بارها با زندان تماس گرفته و از مسئولان خواسته به مجید اجازه مکالمه تلفنی بدهند و اضافه می‌کند: «چندین بار به زندان زنگ زدم و از آنها خواستم اجازه دهند از حال مجید باخبر باشم. گفتند از مقامات بالا به آنها دستور داده شده که مجید با بیرون از زندان ارتباط تلفنی نداشته باشد. به آنها گفتم ۱۰ ماه است فرزندم را ندیدم. گفتم من مادر هستم و ۱۰ ماه است فرزندم را ندیده‌ام. اجازه دهید صدای او را بشنوم. پنج‌شنبه‌ها که ملاقات است، اجازه بدهید من با او تلفنی صحبت کنم.»

مادر مجید توکلی در ادامه می‌گوید که مقام‌های زندان به او گفته‌اند برای مصاحبه تلفنی باید از دادستانی مجوز بگیرد و می‌افزاید: «من هم به آنها گفتم که چون بیمار هستم قادر نیستم به دادستانی بروم. اگر می‌توانستم به دادستانی تهران بروم، به ملاقات مجید می‌رفتم.»

مادر مجید توکلی از ابتدای بازداشت مجید به دلیل بیماری موفق به دیدار با او نشده است. مجید توکلی درحالی ۲۵ ساله می‌شود که خانواده‌اش ماه‌هاست چشم انتظارند خبری از او به دستشان برسد.

مادر مجید توکلی درباره بیست و پنجمین سالگرد تولد پسرش می‌گوید: «پنجمین  باری است که مجید در روز تولدش در زندان است. برای یک مادر این مسئله جهنم است. روز یکشنبه تولد مجید است. من نمی‌دانم برای مجید کجا تولد بگیرم. در دانشگاه، در زندان، در خانه؟... کجا برای او تولد بگیرم؟... یک مادر چه کند؟ من خیلی درد دارم...»

از مادر مجید توکلی می پرسم در آستانه ۲۵ سالگی فرزندش، چه درخواستی از مسئولان دارد. او می‌گوید: «اگر بگویم آزادش کنند، آزادی نمی‌دهند. اگر بگویم مرخصی بدهند، نمی‌دهند. ولی فقط خواهش می‌کنم اجازه بدهند مجید به مادر بیمارش زنگ بزند. مادر بیماری که برای عید هم اجازه ندادند به او زنگ بزند. آن قدر من چشم انتظار هستم، هر بار که تلفن زنگ می‌خورد، می‌گویم کاش مجید باشد. اجازه بدهند مجید به پدر بیمارش تلفن بزند. بگذارند ما صدای مجید را بشنویم.»

مجید توکلی، دانشجوی کارشناسی رشته کشتی‌سازی دانشگاه امیر کبیر دلیل مقاومت و استقامت در برابر فشارهای دستگاه‌های امنیتی از سوی فعالان دانشجویی به عنوان یکی از نمادهای مقاومت دانشجویی شناخته شده است.

وی یکی از سرشناس‌ترین فعالان دانشجویی در سال‌های گذشته است و فعالان دانشجویی ایران به مجید توکلی «شرف جنبش دانشجویی» لقب داده‌اند.

مجید توکلی از آغاز فعالیت‌های سیاسی خود تا کنون، سه بار بازداشت شده، سه باری که به شهادت خود او، وکلای مدافعش و فعالان دانشجویی، هر بار تحت بازداشت غیرقانونی و سخت‌ترین شکنجه‌های روحی و جسمی قرار داشته است.

مجید توکلی در سخنرانی خود در ۱۶ آذر سال ۱۳۸۸، در دانشگاه امیرکبیر، آیت‌الله خامنه‌ای را «دیکتاتور» نامید و پس از آن بود که مورد ضرب و شتم نیروهای امنیتی قرار گرفت و بازداشت شد.

از آن روز تا کنون مجید توکلی بدون یک روز مرخصی، در بازداشت به سر می‌برد.

خبرگزاری‌های وابسته به دولت جمهوری اسلامی پس از بازداشت مجید توکلی، عکس‌هایی از او در پوشش زنانه منتشر کردند و نوشتند که او سعی داشته با لباس زنانه از دانشگاه فرار کند.

آن زمان بود که کمپینی در حمایت از مجید توکلی ایجاد شد. فعالان دانشجویی معتقد بودند با این کار رسانه‌های وابسته به دولت، مجید توکلی نه تنها تحقیر، بلکه «تکثیر» شد.

مردان بسیاری از سراسر دنیا در پوششی زنانه و با حجاب اسلامی عکس گرفتند و در اینترنت منتشر کردند. آنها همه خود را مجید نامیدند.

مجید توکلی بارها در سخنرانی‌ها و پس از بازداشت در پیام‌ها و نامه‌هایی که از زندان می‌نوشت، تأکید می‌کرد که دانشگاه زنده است و با اینکه خود و خانواده‌اش بارها تحت فشار قرار گرفتند، هیچگاه حاضر نشد تن به اعتراف‌های جعلی و خواست‌های دستگاه‌های امنیتی بدهد
 
radiofarda.com
1390/3/6-28/05/2011 

posted by londonmourningmothersiran at 00:13 0 comments

Monday, 23 May 2011

اعدام، نشانه ضعف حکومت است

اعدام، نشانه ضعف حکومت است

خبرگزاری هرانا - در کمتر از دو هفته گذشته،۲۰ نفر در شهرهای مختلف ایران اعدام شده‌اند و فعالان حقوق بشر نگران احتمال ادامه این شرایط در ایران هستند.
بیش از ۲۰۰ تن از فعالان فرهنگی، مدنی و سیاسی طی فراخوانی از روند اعدام‌ها ابراز نگرانی کرده و خواستار توقف فوری اجرای حکم اعدام دو تن از زندانیان سیاسی به نام‌های حبیب‌الله لطیفی و شیرکو معارفی شده‌اند.
براساس گزارش‌های منتشر شده، پرونده این دو زندانی سیاسی به دایره اجرای احکام فرستاده شده است و به این ترتیب آن‌ها در آستانه اعدام قرار دارند.
این در حالی است که بر اساس گزارش منابع رسمی ايران در ماه ژانويه سال جاری ميلادی ۸۵ حکم اعدام در ايران اجرا شده است.

«سازمان حقوق بشر ايران» در اسفندماه سال گذشته اعلام کرد، حداقل ۵۴۶ تن در سال ۲۰۱۰ ميلادی در ايران اعدام شده‌اند. از این میان ۳۱۲ مورد توسط مقامات ايران به صورت رسمی يا غير رسمی تأييد شده است.
فعالان حقوق بشر بر این باورند که شمار زیادی از شهروندان در زندان‌ها به‌ طور مخفیانه اعدام می‌شوند.
گزارش‌های منتشر شده از ابتدای سال جدید نشان می‌دهد شمار اعدام‌ها در ايران نسبت به سال گذشته‌ افزايش يافته است.

شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، موسس و رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، ضمن تاکید بر این‌که اعدام‌ها با هدف ایجاد رعب و وحشت صورت می‌گیرد، به زمانه گفت: «اعدام، نشانه ضعف حکومت‌ها است.»
در این گفت‌وگو خانم عبادی از راهکارهای پیشگیری از اجرای احکام اعدام می‌گوید.

اعدام‌ها در ایران، طی مدت زمان مشخصی یا هر چندوقت یک‌بار شدت می‌گیرند. آیا این اعدام‌ها از سوی حاکمیت به شکل هدفمند اجرا می‌شود؟

شیرین عبادی: طبق قاعده کلی هرقدر یک حکومت ضعیف بشود، خشن‌تر رفتار می‌کند. یکی از موارد خشونت اعدام‌هایی است که اخیراً صورت گرفته است. این نشان از ضعف حکومت دارد و در عین حال باعث نگرانی بسیار عمیقی در بین ایرانی‌ها و افرادی است که معتقد به حقوق بشر هستند. برای این‌که شماری از افرادی که هم اکنون در انتظار اعدام هستند زندانی سیاسی هستند؛ مثل حبیب‌الله لطیفی، شیرکو معارفی و زینب جلالیان. ما نگران وضعیت آنان هستیم و به دنیا هشدار می‌دهیم که جلوی خشونت‌های بی‌منطق، بی‌رویه و خلاف انسانیت حکومت ایران را بگیرند.

چرا برخی از احکام اعدام بدون اطلاع خانواده و وکیل متهم، به‌طور مخفیانه اجرا می‌شود؟ به برخی نیز مانند خانواده دو برادری که چندروز پیش در اصفهان اعدام شدند، یک روز پیش از اجرای حکم اطلاع می‌دهند؟

این هم یکی دیگر از تخلفات قوه قضائیه است. علاوه بر این‌که صدور حکم اعدام اساسأ عمل خلاف حقوق بشر است، صدور چنین حکمی مستلزم رسیدگی‌های دقیق و شرکت وکلا و انجام تشریفات قانونی برای اجرای حکم اعدام است که هیچکدام از اینها در مورد اعدام‌هایی که در چندماه اخیر انجام شده، صورت نگرفته است. به نظر می‌رسد که حکومت ایران با مهارگسیختگی قانون را زیرپا می‌گذارد و خشونت مرتکب می‌شود برای این‌که روی ضعف خودش سرپوش بگذارد.

آیا قضات می‌توانند در افزایش صدور احکام اعدام تاثیر داشته باشند؟

متاسفانه قوه قضاییه مدتی است- خصوصاً با آمدن آقای لاریجانی- استقلال خودش را از دست داده و به آلت دست ماموران امنیتی تبدیل شده است. قضات، هر حکمی ماموران امنیتی بخواهند، اجرا می‌کنند و در این خصوص اختیارهای زیادی برای قضات ایران نمی‌بینم. آنها استقلال خودشان را مدت‌هاست که از دست داده‌اند.

چه راهکاری برای پیشگیری از افزایش اعدام‌ها در ایران وجود دارد؟

یکی از راهکارها نوشتن گزارش درباره نقض حقوق بشر در ایران است. این یکی از دلایلی است که برای ایران گزارشگر حقوق بشر تعیین شد. یعنی ایران کشوری شد در ردیف برمه و کره شمالی که احتیاج به گزارشگر دائمی حقوق بشر پیدا کرد. پس یکی از راه‌ها از طریق حقوق بشر می‌گذرد. راه دیگر، از طریق اعتراض خانواده‌ها و افرادی صورت می‌گیرد که اعتقادی به خشونت ندارند. می‌بایستی دولت ایران را مورد سئوال قرار داد که این همه خشونت چیست؟ آیا با این‌همه خشونت می‌توانید ایجاد رعب و وحشت بکنید و حکومت خود را دوام بیشتری ببخشید؟ یا این‌که گوش کردن به صدای مردم و شنیدن خواست‌های آنها می‌تواند حکومت و دوامش را تضمین کند؟ این‌ها سئوالاتی هستند که به‌طور مرتب بایستی توسط شهروندان از حکومت پرسیده بشود و اعتراض بکنند به اینگونه اعمال خشن.

براساس برخی از آمار منتشر شده از سال ۱۳۸۵ شمار زندانیان در ایران ۱۰ برابر شده است و گفته می‌شود که زندان‌ها پر شده‌اند. آیا به نظر شما صدور احکام حبس، در دهه‌های گذشته توانسته جرایم را کمتر کند؟

علم جزا ثابت کرده که اعدام باعث کمتر شدن جرایم نمی‌شود. بنابراین آزموده را آزمودن خطاست. هدف اصلی چنین اعدام هایی- خصوصاً برخی اعدام‌ها مربوط به مجرمین سیاسی است و برخی از آن‌ها در ملاء عام صورت می‌گیرد- فقط یک چیز هست: ایجاد رعب و وحشت.

طی هفته‌های گذشته چندین تن از شهروندان عرب در اهواز اعدام شدند. اجرای این احکام را چگونه می‌بینید؟

این اعدام‌ها مانند بقیه اعدام‌هایی که در ایران صورت گرفته، عملی برخلاف ضوابط حقوق بشر است. کسانی که اعدام شدند طبق گفته خانواده‌های‌شان از یک دادرسی عادلانه برخوردار نبودند. از حق داشتن وکیل برخوردار نبودند و برای این‌که سرپوش بگذارند روی این‌که اینها از متهمان سیاسی بودند آنها را متهم به جرایم عادی کرده‌اند. در حالی‌که دادگاه غیر علنی بوده و وکیلی که مورد اعتمادشان باشد، اجازه نداشتند انتخاب کنند و از یک دادرسی عادلانه برخوردار نبودند. در نتیجه اعدام شهروندان اهوازی نیز در دایره نقض حقوق بشر در ایران می‌گنجد



HRANA
هرانا
شنبه 31 ارديبهشت 1390 ساعت 13:10

posted by londonmourningmothersiran at 03:33 0 comments

Thursday, 19 May 2011

مادر مجید توکلی: ترا بخدا بگذارید صدای مجید را بشنوم




مادر مجید توکلی: ترا بخدا بگذارید صدای مجید را بشنوم



جرس: مجید توکلی که از شانزده آذر هشتاد و هشت تاکنون در زندان بسر می برد همچنان از حق مرخصی محروم است. این دانشجوی سبز دربند که به دلیل بازداشت‌های متعدد و ماههای انفرادی به "شرف جنبش دانشجویی" معروف شده است، در بهمن ۸۹ به شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی مقیسه فراخوانده شد تا مورد محاکمه قرار بگیرد این در حالی است که به وکیل و خانواده توکلی اطلاعی داده نشده بود. قاضی مقیسه رئیس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب از وی خواسته بود که با تکذیب بیانیه‌های منتشر شده و نوشته‌هایی که به بیرون از زندان فرستاده است، از سایت ها و عاملان انتشار این مطالب نیز اعلام شکایت کند که پس از مخالفت مجید توکلی، نهایتا در دادگاهی شش ماه زندان به دوران محکومیت وی اضافه شد.
مادر مجید توکلی با اشاره به اینکه هیجده ماه است که نتوانسته فرزند خود را ببیند، می گوید: " هیجده ماه است که او را ندیدم و از بهمن ماه که تلفنش را قطع کردند از شنیدن صدای پسرم هم محروم هستم. من دیروز به زندان زنگ زدم و شرایط مریضی ام را برایشان گفتم و به آنها گفتم انتظار زیادی ندارم فقط می خواهم حداقل صدای مجید را بشنوم ترا بخدا بگذارید صدای مجید را بشنوم اما گفتند دست ما نیست. برای یک مادر هیجده ماه فرزندش را نبیند و چهار ماه صدای او را نشنود خیلی عذاب آور است آن هم در یک کشور اسلامی! حالا مجید که در زندان است بعنوان یک زندانی حق و حقوقی دارد یا نه؟ و یا خانواده زندانیان سیاسی حق و حقوقی دارند یا نه؟"
مجید توکلی در تاریخ ۱۶ آذر ماه بعد از مراسم روز دانشجو در مقابل دانشگاه پلی تکنیک توسط مامورانی که منتظر وی بودند بازداشت شد. توکلی به ۸ سال زندان محکوم شد که حکم وی به قرار زیر است: ۵ سال به دلیل اجتماع و تبانی، ۲ سال توهین به رهبری، ۱ سال تبلیغ علیه نظام، ۶ ماه توهین به رئیس جمهور، ۵ سال محرومیت از فعالیت سیاسی و ۵ سال ممنوع الخروج از کشور.
گفتنی است در پی استقبال زیاد دانشجویان سراسر کشور از اعتصاب روز یکشنبه 25 اردیبهشت، گروهی از دانشجویانِ سبزِ دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) طی بیانیه ای اعلام کرده بودند: "ما دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به پاس مقاومت های "اسطوره" و "شرف" جنبش دانشجویی مجید توکلی که اخیرا نیز شش ماه دیگر به حکمش اضافه شده، روز ٢۵ اردیبهشت را سبز می کنیم."
به همین مناسبت "جرس" با مادر مجید توکلی در خصوص دلتنگی ها و خواسته هایش به گفتگو پرداخته که متن آن در پی می آید:
خانم توکلی الان چند وقت است که از مجید بی خبر هستید؟
هیجده ماه است که او را ندیدم و از بهمن ماه که تلفنش را قطع کردند از شنیدن صدای پسرم هم محروم هستم. فقط فروردین ماه برادر مجید توانسته بود او را ملاقات کند.
وضعیت روحی مجید چطور بود؟
وضعیت روحی اش خیلی خوب بود و شکر خدا بسیار مقاوم و صبور است. الان من و پدرش بیمار هستیم نمی توانیم به تهران برویم و او را ملاقات کنیم. زمانی هم که خبر اعتصاب غذای زندانیان سیاسی از جمله مجید را از خانواده ها شنیدم نگران شدم از بهمن ماه هم که تلفن مجید را قطع کرده اند شرایط روحی خوبی ندارم.
برای درخواست مرخصی یا وصل تلفن چه اقدامی کرده اید؟
من دیروز به زندان زنگ زدم و شرایط مریضی ام را برایشان گفتم و به آنها گفتم انتظار زیادی ندارم فقط می خواهم حداقل صدای مجید را بشنوم. ترا بخدا بگذارید صدای مجید را بشنوم اما گفتند دست ما نیست. برای یک مادر هیجده ماه فرزندش را نبیند و چهار ماه صدای او را نشنود خیلی "عذاب آور" است آن هم در یک کشور اسلامی! حالا مجید که در زندان است بعنوان یک زندانی حق و حقوقی دارد و یا خانواده زندانیان سیاسی حق و حقوقی دارند یا نه؟
به شما نگفتند با این وضعیت جسمانی اتان با چه کسی صحبت کنید تا به فرزندتان اجازه تماس تلفنی بدهند؟
گفتند برو دفتر دادستانی درخواست بده من هم گفتم اگر من بیمار نبودم می توانستم بروم دفتر دادستانی که می آمدم ملاقات. مشکل این است که من و پدرش مریض هستیم و نمی توانیم از خانه بیرون بیایم. بخدا من الان هفده ماه است نتوانسته ام از خانه بیرون بیایم. من به آنها گفتم روزهای ملاقات فکر کنید من آمده ام ملاقات، چند دقیقه بگذارید مجید با تلفن با مادرش حرف بزند اما گفتند نمی شود. بخدا نمی دانم چکار کنم؟ (به علت گریه مدتی گفتگو قطع شد)
دوست دارم مجید را ببینم و صدایش را بشنوم، بیاید من را ببرد دکتر...بخدا من یک مادرم دوست دارم صورت فرزندم، صدایش را بشنوم، چه بگویم، دردم را به کی بگویم؟ اما دردی که خدا به من داده صبرش را هم می دهد دوری و بی خبری از مجید همه اش درد است اما چه کنم جز تحمل.
مجید که کاری نکرده یک دانشجوی این مملکت است، سخنرانی کرده، اگر یک دانشجو نتواند حرف بزند پس کی باید حرف بزند؟! مجید فقط حقایق و حرف ملت را زده، کاری نکرده است. بخدا مجید حقش نیست در زندان باشد، آخه چه گناهی کرده؟
چند وقت پیش یک دادگاهی برای مجید تشکیل دادند و شش ماه برایش دوباره حکم زدند از این موضوع اطلاع دارید؟
ما از طریق دوستان شنیدیم که دوباره برای او در زندان دادگاه تشکیل داده اند. نه به ما، نه به وکیلش اطلاع دادند و مجید هم که تلفنش قطع بود و ما هیچ خبری ازش نداشتیم. این خبر خیلی ناراحت کننده بود، آخه کسی که در زندان است دوباره دادگاه برایش تشکیل بدهند و برایش حکم بزنند، دیگر نمی دانم چه بگویم!
خانم توکلی با توجه به اینکه به شما گفته اند دادستان باید اجازه تماس تلفنی و مرخصی بدهد و شما هم مریض هستید و توانایی رفتن به تهران و دفتر دادستانی را ندارید، از همین تریبون با دادستان حرفهایتان را بزنید؟
من چیز زیادی نمی خواهم فقط بگذارند مجید یک تماس تلفنی با من بگیرد تا من با این حال مریض صدایش را بشنوم. بخدا من هم مادرم و احساس مادری دارم، فکر کنند من رفته ام ملاقات و بگذارند مجید یک تلفن به من بزند. من که بیمارم و نمی توانم ملاقات بروم حداقل صدای فرزندم را بشنوم. من از دادستانی، از رئیس قوه قضاییه و از هر مسئولی که صدای من را می شنود خواهش می کنم بگذارند یک مادر صدای فرزندش را بشنود. بخدا اینقدر دلم تنگ می شود، کنار گوشی تلفن می نشینم و دعا دعا می کنم مجید زنگ بزند اما غروب قلبم می گیرد و گریه می کنم و شب از کنار تلفن پامی شوم...
در پایان هم از همه دوستانی که به ما سر می زنند و با تلفن دلداریمان می دهند تشکر می کنم و من با صدای اینها زنده هستم و به امید روزی که همه زندانیان از جمله مجید من "آزاد" شوند.
/با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادیدگزارش از: مژگان مدرس علوم

.

iran-emrooz.net

posted by londonmourningmothersiran at 07:56 0 comments

Wednesday, 18 May 2011

به پسرانم گفتم سرتان را بالا بگیرید و با چشم باز بمیرید


به پسرانم گفتم سرتان را بالا بگیرید و با چشم باز بمیرید 

مهوش علاسوندی مادر  دو اعدامی، عبدالله و محمد فتحی 



اگر فرزندان من یکبار مردند٬ قاتلین و شکنجه گران و مسئولین این پرونده روزی صد بار خواهند مرد.
آنها روی آرامش را نحواهند دید مخصوصا رحیمی و بهرامی و سرهنگ حسین زاده و حبیب اللهی دادستان اصفهان. وقتی در مقابل دو پسرم قرار گرفتم و گفتند یک دقیقه وقت دارید آخرین ملاقات را انجام دهید به پسرانم گفتم سرتان را بالا بگیرید و با چشم باز بمیرید و به چشمهای آن کسی که طناب دار بر گردنتان می اندازد نگاه کنید.
سوال من این است که در کجای دنیا رسم است حتی اجازه ندهند مادر و فرزندانی که قرار است اعدام شوند با خیال راحت همدیگر را در آغوش بگیرند. فرزندان من خواستند دستشان را باز کنند و یک لحظه مرا در آغوش بگیرند، گفتند نمیشود. در کجای دنیا به آخرین خواست محکوم به اعدام گوش نمیدهند! پسرم گفت میخواهم مامانم را بغل کنم٬ دستم را باز کنید. نکردند گفتند قانون است. به پسرانم گفتند ببینید چه کشور قانونمندی داریم! گفتم من دستهایم را دور گردن شما می اندازم. من شما را بغل میکنم همانطور که از کودکی تا الان بغل تان میکردم.
ما سحرگاه امروز در مقابل در زندان اصفهان بودیم. جمعیتی که آنها را نمی شناختم در کنار من بودند و جوانان زیادی آرام آرام اشک میریختند. وقتی آخرین ملاقات انجام شد و نزد دوستانم برگشتم٬ همانهایی که بیرون در منتظر من بودند٬ همانهایی که اولین بار می دیدمشان٬ گفتم عزیزانم گریه نکنید. اینها ادعا میکنند که با کشتن دو فرزند من جامعه ایران پاک میشود و مشکلات از این جامعه رخت بر می بندد٬ پس خوشحال باشید که با قتل دو عزیز من قرار است آرامش به جامعه ایران بازگرد! قرار است دیگر کسی گرسنه سر بر بالین نگذارد و کسی شکنجه نشود! قرار است دیگر کسی از گرسنگی نمیرد! قرار است همه مصائب این جامعه که از سر و روی ما بالا میرود تمام بشود! به جوانانی که در سحرگاه خونین امروز اشک میریختند گفتم فرزندان من اولین قربانیان اینها نبودند اما امیدوارم آخرین قربانیان اعدام باشند.
یکبار دیگر میپرسم آیا نباید به آخرین خواست اعدامی ها توجه کرد؟ فرزندان من دو نامه نوشته اند که در حقیقت وصیت نامه آنها است. آنها به من گفتند مادر یک نامه عفو و بخشش برای تو و پدرم نوشته ایم و یک نامه به خدا، مستقم برای خدا نوشته ایم و سوالات خودمان را از او کرده ایم. به زندانبان گفتم نامه های فرزندانم و را به من بدهید. گفتند اول باید ببینیم چه نوشته اند وکپی بگیریم و سپس تحویل میدهیم. این چه حکومتی است که از نامه دو فرزند من که دقیقه ای بعد آنها را اعدام میکند٬ میترسد و این چه حکومتی است که وصیت نامه فرزندانم را هم به من نداده است؟
وقتی فرزندان مرا کشتند، و البته صحبت این بود که امروز چهار نفر دیگر را نیز اعدام کرده اند٬ آمبولانس حامل پیکرهای فرزندانم را که حواستند بیرون بیاورند٬ مردان اسلحه به دست از جوانان و مردمی که دست خالی در آنجا در آنجا تجمع کرده بودند و اشک میریختند، وحشت داشتند. من این وحشت را در چشمهای آنها می دیدم.
در گرامیداشت یاد فرزندان من شمع روشن کنید و به آرزوی دنیایی باشیم که زندانی نباشد. به امید اینکه دیگر در هیچ جای دنیا اعدامی نباشد. اعدام در سراسر دنیا باید خاتمه پیدا کند. در هیچ جای دنیا نباید شکنجه ای باشد. به امید اینکه اگر هم زندان و زندانی هست٬ زندانها برای تربیت و سازندگی باشد نه شکنجه و زورنمایی و قلدری یک مشت جنایتکار و قلدر. انسان سازی و راهنمایی و کمک جای شکنجه و توهین و تحقیر را بگیرد. 
عصر ٢٧ اردیبهشت

کمیته بین المللی علیه اعدام
١٧ مه ٢٠١١، ٢٧ اردیبهشت ١٣٩٠

posted by londonmourningmothersiran at 11:14 0 comments

نامه نسرین ستوده به پسرش، نیما


 نامه نسرین ستوده به پسرش، نیما




 نسرین ستوده، حقوقدان و فعال جنبش زنان، که بیش از ۹ ماه است در زندان اوین به سر می برد، نامه ای به پسرش، نیما نوشته است. او به دلیل عدم دسترسی به کاغذ در زندان، این نامه را بر روی دستمال کاغذی به نگارش درآورده است. در زیر  متن تایپ شده نامه نسرین ستوده و نیز تصویر اصل نامه او را که بر دستمال کاغذی به دو فرزندش، نیما و مهراوه نوشتهT مشاهده می کنید. 
نسرین ستوده در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به اتهامات تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی و عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر، به ۱۱ سال حبس تعزیری، ۲۰ سال محرومیت از وکالت و ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور شد و همچنین به اتهام بدحجابی در یک فیلم سخنرانی به ۵۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شده است.


نیمای عزیزم، سلام

نامه نوشتن برای تو سخت است، تو که آنقدر معصومی که نمی‌توانم برایت بگویم از کجا برایت نامه می‌نویسم. تو که از مفاهیم زندان، بازداشت، حکم، دادگاه، ظلم، سانسور، خفقان یا رهایی، آزادی، عدالت، تساوی و ... تصویری در ذهن نداری.

از چه با تو سخن بگویم که با «اکنون» تو حرف زده باشم و نه آینده‌ات. چگونه برایت توضیح دهم که آمدنم به خانه دست خودم نیست تا به سویت پر بکشم، تو که به پدرت گفته بودی به مامان بگو کارش را تمام کند و به خانه برگردد. چگونه برایت بگویم که هیچ «کاری» نمی‌تواند مرا از تو این همه دور کند، در واقع هیچ «کاری» حق ندارد مرا این همه از تو دور کند. هیچ «کاری» حق ندارد اينقدر حقوق کودکانم را نادیده بگیرد که طی 6 ماه بازداشت به من یک ساعت ملاقات با تو را بدهد.

با تو چه بگویم که هفته‌ي گذشته از من پرسیدی مامان با ما به خانه می آیی؟ و من در مقابل چشم ماموران بازداشتگاه به تو گفتم: «کارم طول می کشد و دیرتر می آیم». آن وقت تو با سر تکان دادنت گفتی باشد و دستم را کشیدی و با لب‌های کوچک‌ات بوسه‌ای کودکانه بر دست هایم زدی...

نیمای عزیزم

در طول 6 ماه گذشته دو بار به شدت گریستم. بار اول در سوگ پدرم بود که از عزاداری و سوگواری نیز محروم بودم و بار دوم همان روز بود که نتوانستم با تو به خانه برگردم و وقتی به سلولم برگشتم بی اختیار بلند بلند گریستم.

نیما جان

بارها در پرونده‌های مربوط به حضانت کودکان، دادگاه‌ها چنین رای داده‌اند که نمی‌توانند ملاقات کودک 3 ساله را  برای 24 ساعت متوالی به پدر بسپرند. در چنین آرایی مهم‌ترین استناد دادگاه‌ها به سن چنین کودکانی است که نمی‌توانند 24 ساعت دور از مادر بمانند زیرا برای کودک آسیب روحی – روانی به همراه دارد.

اما همین دستگاه قضایی می‌تواند حقوق کودکی را نادیده بگیرد که تصور می‌کند مادرش در صدد اقدام علیه امنیت اوست!!!

البته که دلم نمی‌خواهد با تو از این که در صدد هیچ اقدامی علیه امنیت «آنها» نبوده‌ام و فقط به عنوان یک وکیل به آراء قضایی و آرایی که علیه موکلانم صادر شده بود، معترض بوده‌ام، اشاره کنم.

البته که مایل نیستم به تو ثابت کنم و مثلا بگویم متن مصاحبه‌هایم همگی عیان است و علنی، و اکنون به دلیل انتقاد از آراء قضایی که حرفه‌ی اصلی هر وکیلی است، شایسته 11 سال حبس شناخته شده‌ام.

اما مایلم بگویم: اولا نخستین کسی نیستم که چنین حکم ناعادلانه‌ای را دریافت کرده‌ام. اما امیدوارم آخرین آنها باشم، هر چند بسیار بعید می دانم.

ثانیا از این که در کنار موکلانم در زندان هستم، موکلانی که دفاعیات من به دلایل غیرقضایی و غیرحقوقی موثر نیفتاد و آنها روانه زندان شدند، بسیار خشنودم و دست کم آرام‌ام.

ثالثا دوست دارم بگویم به عنوان یک زن از این که افتخار دفاع از بسیاری از فعالان مدنی و معترضان انتخاباتی را بر عهده داشته‌ام، به دلیل حکم سنگین‌ام به خود می‌بالم. زیرا دوست‌تر داشتم به عنوان وکیل آنها، حکمی سنگین‌تر از آنان دریافت کنم.

حالا دیگر تلاش زنان ثابت کرد که دیگران، اعم از مخالف و موافق نمی‌توانند آنها را نادیده بگیرند. اما نمی‌دانم آن را که از همه بیشتر دوست دارم، چگونه به تو بگویم؟ چگونه بگویم که برای قاضی یا بازجویم یا دستگاه قضایی دعا کن. دعا کن تا به عدالت قلبی و آرامش روح برسند تا شاید ما نیز در آرامش زندگی کنیم، مثل خیلی از کشورهای دنیا.

عزیزم، آنچه در چنین پرونده‌هایی برنده‌ی نهایی است، دفاع قضایی خوب يا بد نيست، كه از اين بابت وكلايم در دفاع بي‌نظيرشان سنگ تمام گذاشتند، بلكه معصوميت و مظلوميت انسان‌هايي است كه در چرخ دنده‌ي چنين آراي عجيب و غريبي له مِي‌شوند. آن معصوميت قطعا برنده‌ي بازي است. براي همين از معصوميت كودكانه‌ات مي‌خواهم براي آزادي همه‌ي زندانيان بي‌گناه، و نه فقط زندانيان سياسي دعا كني.

به اميد روزهاي‌ بهتر
مامان نسرين
اسفند 89



 

مدرسه فمینیستی 
posted by londonmourningmothersiran at 11:07 0 comments

Tuesday, 17 May 2011

محمد و عبدالله فتحی در زندان اصفهان اعدام شدند

محمد و عبدالله فتحی در زندان اصفهان اعدام شدند
 
 
محمد و عبدالله فتحی در زندان اصفهان اعدام شدند

 
جــرس: بر اساس گزارش‌ منابع حقوق بشری، محمد و عبدالله فتحی، دو جوان زندانی که در بند اطلاعات زندان دستگرد اصفهان (بند الف طا) محبوس بودند، بنا بر حکم شعبه ۲۴ دادگاه انقلاب اصفهان، صبح روز سه شنبه ٢٧ اردیبهشت ماه به اتهام محاربه اعدام شدند.

به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، دو برادر بنامهای محمد فتحی، ٢٨ ساله و عبدالله فتحی ٢٧ ساله، صبح سه شنبه در زندان دستجرد اصفهان اعدام شدند.

روز دوشنبه، خانوادۀ دو زندانی اعدام شده به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفته بودند که این پرونده از حداقل دادرسی محروم بوده و مقامات به اشکالات پرونده توجهی نکرده بودند.

نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ادعا می کند که این دو مرد در سرقت مسلحانه در استان مازندران شرکت کرده بودند، اما پدر آنها به کمپین گفت که اعترافات آنها به این جرم زیر شکنجه اخذ شده است.

گفتنی است مقامات جمهوری اسلامی تا کنون به این ادعاها پاسخی نداده اند و گزارش مذکور می افزاید "این اعدام ها در شرایطی انجام شد که وکیل و خانوادۀ متهمین سئوالات متعددی در خصوص اشکالات و اقدامات غیر قانونی حین دادرسی این افراد که منجر به صدور حکم اعدام شده بود را مطرح کرده بودند."



جرس
تاریخ انتشار: ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۰, ساعت ۱۲:۵۷

posted by londonmourningmothersiran at 03:14 0 comments

Saturday, 14 May 2011

نگرانی خانواده‌های زندانیان سیاسی از اعتصاب غذای خشک مهدی محمودیان

نگرانی خانواده‌های زندانیان سیاسی از اعتصاب غذای خشک مهدی محمودیان

 


جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی در بیانیه ای با ابراز نگرانی از اعتصاب عذای خشک مهدی محمودیان ابراز داشته اند: هنوز خانواده های زندانیان رجائی شهر از نگرانی اعتصاب غذای عزیزانشان و به خطر افتادن سلامتی آنان رنج می برند که خبر انتقال زنان به زندانی در قرچک با شرایطی مشابه کهریزک، موجی از خشم و وحشت را بر می انگیزد و هنوز با این خبر وحشتناک کنار نیامده، باید بی عدالتی دیگری را شاهد باشیم که به خاطر بیان و افشای حقایقی تلخ از درون زندان ها شکل می گیرد.

مهدی محمودیان روزنامه نگار و فعال حقوق بشر که به دلیل نامه ی افشاگرانه اش به رهبری، درباره ی زندان ها، به انفرادی منتقل شده، از روز گذشته اعتصاب غذای خشک خود را آعاز کرده است.

وی شهریور ماه سال ۸۸ بازداشت و به ۵ سال حبس محکوم شده است.

متن کامل این بیانیه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

ایام فاطمیه و ذکر مصیبت های این بانوی معصوم را که خود پیام رسان مظلومیت اسلام و اهل بیت (ع) بود، در حالی پشت سر گذاشتیم که در جای جای کشور عزیزمان آزادگانی گمنام و سرشناس در حال تحمل سخت ترین شرایط که نه تنها غیر استاندارد بلکه کاملأ غیر انسانی است می باشند. زنان و مردان دلیری که گناهشان اندیشیدن و تلاش برای مردم و میهنشان بوده و اینک برای بدست آوردن حداقل حقوق به حق یک زندانی سیاسی و عدم توجه کافی از سوی مسئولین مربوطه، ناچار به اعتصاب غذا شده اند .

هنوز خانواده های زندانیان رجائی شهر از نگرانی اعتصاب غذای عزیزانشان و به خطر افتادن سلامتی آنان رنج می برند که خبر انتقال زنان به زندانی در قرچک با شرایطی مشابه کهریزک، موجی از خشم و وحشت را بر می انگیزد و هنوز با این خبر وحشتناک کنار نیامده، باید بی عدالتی دیگری را شاهد باشیم که به خاطر بیان و افشای حقایقی تلخ از درون زندان ها شکل می گیرد.

ما خانواده های زندانیان بی گناه سیاسی نگرانی شدید خود را از اعتصاب غذای زندانیان رجائی شهر و زندانهای دیگر، ابراز داشته و به خصوص آزادۀ قهرمان، مهدی محمودیان را که تنها به وظیفۀ انسانی و اسلامی خود عمل نموده است نه فقط مستحق شکنجه ای مجدد به نام انفرادی نمی دانیم بلکه وی را شایستۀ تقدیر و سپاس می دانیم که امر به معروف و نهی از منکر را در سخت ترین شرایط نیز از یاد نبرده است.

کاش مسئولین امر قبل از وقوع فجایع بیشتر، اقدام به احقاق حقوق این مظلومین نموده و با توجه به خواسته های آنان، از بروز اتفاقات ناگوار بیشتر، جلوگیری نمایند.

ما جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی ضمن ابراز نگرانی شدید از اعتصاب غذای خشک مهدی محمودیان و دیگر آزادگان در بند، از این عزیزان تقاضا داریم بخاطر خدا و تقویت روحیۀ خانواده هایشان بیش از این سلامتی خود را به خطر نینداخته و به اعتصاب خود پایان دهند که جامعه به وجود آنان نیازمند است و مردم حق طلب ایرانی و مسلمان نیز همگام و همراه آنها بر خواسته های به حقشان تأکید می ورزند.



iran-emrooz.net | Sun, 15.05.2011
posted by londonmourningmothersiran at 23:02 0 comments

Monday, 9 May 2011

علیه زندان مخوف قرچک ورامین هم صدا شویم


علیه زندان مخوف قرچک ورامین هم صدا شویم !


 فریاد دادخواهی مان را بلندتر سر دهیم ، عزیزان مان را در سوله هایی مخروبه اسیر کرده اند . کهریزک دیگری افشا شده است  . داغ کشته شدگان کهریزک ، هنوز، قلب مادران را به آتش می کشد و  آمران و عاملان فاجعه ی انسانی کهریزک  آزادند و افشاگران کهریزک در زندان .
حکومت دیکتاتوری ، در انتقامجویی از زنان که همواره وزنه  ی مهمی دراعتراض به بی عدالتی ها و نابربری ها بوده اند ، از هیچ عمل ضد بشری دریغ نکرده است .زنان از هر طبقه و طیفی در شرایط بسیار نامطلوبی در زندان ها هستند .از موجود نازنینی چون هاله سحابی، مادر صلح و قران پژوه و فخرالسادات محتشمی پور، مسلمان وفعال سیاسی اصلاح طلب تا فریبا کمال آبادی و مهوش ثابت دو مادر بهایی ،  به جرم عقیده در زندان اند .
 از وکیل و حقوقدان برجسته ای چون نسرین ستوده تا جوانان دانشجویی چون بهاره هدایت و مهدیه گلرو و شبنم مددزاده .از معلمی زحتمکش چون عالیه اقدام دوست تا دخترکرد جوانی چون روناک صفازاده و روناک ها و بهاره ها و مهوش های دیگردر چنگ ستمگران  اسیرند .و تعداد دیگری  که فقط و فقط برای همدردی با مادران عزادار  ، چون  لیلا سیف الهی - پزشک و ژیلامکوندی - شاعر به احکام سنگین 4ساله محکوم شده اند
همه ی  عزیزان ما ، همراه با صدها زن زندانی گمنام و بی پناهی که در سوله های قرچک ورامین در بندند ، جان شان در خطر است .
 این تهدید را تبدیل به فرصت کنیم و جان همه ی عزیزانی که در سوله ها و مرغدانی های مخروبه ی قرچک ورامین اسیرند را نجات دهیم .
زندان قرچک  ورامین ، کهریزک دوم و کهریزک های دیگر باید بسته شود .
 از مردم آزدیخواه ایران و جهان  و شخصیت ها و نهاد های حقوق بشری دنیا، بخواهیم  با ما همراه و هم صدا شوند و حکومت ایران را موظف به رعایت حقوق زندانیان کنند
.
 خدیجه مقدم 
http://www.madaraneparklale.com/2011/05/blog-post_09.html
posted by londonmourningmothersiran at 18:03 0 comments

نامه مهدی محمودیان 

خطاب به رهبری پیرامون وضعیت زندان ها


ب: لواط   حضرت آیت الله با شرمندگی از اینکه مجبورم این مطالب را بنویسم صرفا از باب تکلیفی است که بر دوش خود احساس می کنم برای اطلاع شما بازگو میکنم.
در بندهای مختلف زندان رجایی شهر عمل لواط بصورت  امری معمولی و قابل پذیرش در آمده است که ظاهرا مسئولین زندان برای کمتر شدن آلودگیهای آن وسائل بهداشتی مورد لزوم افراد را آزادانه در اختیار زندانیان قرار می دهند ، من از صد ها مورد از این روابط که با رضایت طرفین و بصورت آزادانه و شاید صرفا بخاطر چند نخ سیگار و یا یکبار مصرف مواد صورت میگیرد می گذرم، من از وضعیتی می گویم که در این زندان هر کسی که کمی زیبایی در چهره
داشته باشد و احیانا زوری در بازو نداشته باشد و یا پول خوبی در حسابش نداشته باشد که باج بدهد به دیگران ، به زور در سالنهای مختلف و هر شب در یک اتاق گردانده می شود و هر مفعولی صاحبی دارد و از این بابت پولی بدست می آورد و بعد از چند وقت هم او را به دیگری می فروشد، طبق مشاهده یک زندانی سیاسی به یک جوان در طول یک شب ۷ مرتبه تجاوز شده است و وقتی صبح به زندانبان شکایت میکند به انفرادی ( یا به گفته مسئولین زندان سوئیت) منتقل می شود بدون اینکه هیچکدام از متجاوزین حتی مورد سوال واقع شوند.

به گزارش ندای سبز آزادی، نامه مهدی محمودیان خطاب به آیت الله خامنه ای در شهریور ماه سال ۱۳۸۹ نگارش شده است که، پیش از این منتشر نشده بوده است.
گفتنی است مهدی محمودیان هم اکنون در زندان رجایی شهر به سر می برد، وی در مدت بازداشت دچار عفونت ریوی شده و نیمی از ریه اش به طور کامل از بین رفته است، در این حال بدلیل شکنجه ها و فشار روحی در زندان، محمودیان دچار بیماری صرع نیز شده است که در طول مدت بازداشت بارها از هوش رفته است و مسئولان بی توجه به وضعیت جسمی وی هستند.

متن کامل نامه مهدی محمودیان که در تارنمای ندای سبز آزادی آمده است به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اوالئک
هم المفلحون (آل عمران ایه ۱۰۴)
حضرت آیت الله خامنه ای
اولین و آخرین نامه ای که به شما نوشتم به تابستان سال ۱۳۸۶ بر میگردد که به عنوان یک شهروند و یک روزنامه نگار ، گزارشی از برخوردهای غیر انسانی و جنایت بار نیروهای انتظامی با افرادی که اوباش و اراذل نامیده شده بودند و در خیابان ها بازداشت و به بازداشتگاه کهریزک منتقل شده بودند را خدمتتان عرض کردم. در آن نامه از ضرب و شتم ها ، فحاشی ها ، هتک حرمتها ، شکنجه های روحی و جسمی و جنسی برخی از نیروهای انتظامی نسبت به جوانانی که غالبا ۲۰ تا ۳۰ ساله بودند و از فرزندان جوان این مرز و بوم به شمار میرفتند گزارش داده بودم،از دهها نفری که در زمان نگهداری این افراد در کهریزک کشته شده بودند ، از رفتارهای زشت و نامناسب و غیر انسانی دادستان وقت با خانواده هایشان ، نوشته بودم ،از مجبور کردن زندانیان به برهنه شدن و کابل زدن بر بدن یکدیگر ، از جادادن بیش از ۴۰ نفر در یک کانتینر ۳۰ متر مربعی به مدت چندین هفته ، از شکستن دست و پاهای زندانیان و
از کابل زدن بر بدنهای خیس زندانیان در حضور مرد هلی کوپتر نشین در سحرگاهان و ……%
اما دریغ از هرگونه پاسخ و عکس العملی ، نتیجه آن شد که در سال ۸۸ فرزند یکی از یاران نزدیکتان (فرزند آقای دکتر روح الامینی) به همراه چندین جوان عزیز دیگر که در آن شکنجه گاه به شهادت رسیدند ، تازه یادتان افتاد که باید دستور تعطیلی آن بازداشتگاه را صادر فرمایید.
والبته در روزهایی که در سال ۸۸ در انفرادی بسر می بردم ، بازجوها و نگهبانان به خوبی از خجالت آن گزارشها درآمدند و جناب قاضی نیز چندین سال زندان را بخاطر افشاء مسایل مربوط به کهریزک به من تحمیل نمود.
با این حال براساس آموزه های دینی ،اخلاقی و انسانی خود آموخته ام که در یک جامعه انسانی همه آحاد مردم نسبت به یکدیگر وظایفی دارند و در صدر آن وظایف، اشاعه امر به معروف و نهی از منکر است و از آنجایی که هنوز کمی امیدواری برای اصلاح امور در من وجود دارد و خوش بینانه فکر میکنم و یا لااقل امیدوارم که گزارش قبلی من را حضرتعالی ندیده باشید و یا نگذاشتند به دست شما برسد بر آن شدم گزارشی از وضعیت شکنجه و رفتارهای وحشیانه نیروهای امنیتی با زندانیان سیاسی و همینطور وضعیت اسفبار زندانیانی که در ۱۱ ماه اخیر حداقل در سه زندان و یک بازداشتگاه ) با پوست و گوشت خود احساس کرده ام را برای شما بگویم ، تا شاید اینبار قبل از آنکه فردی از نزدیکانتان را از دست بدهید ، دستور رسیدگی به این اوضاع را صادر کنید ، با آنکه میدانم بعد از گفتن و انتشار این گزارش احتمالا چندین سال دیگر نیز به محکومیتم اضافه خواهد شد و احتمالا دوباره به انفرادی منتقل و مورد ضرب و جرح بازجویان و برخی نگهبانان قرار خواهم گرفت ، حضرتعالی را بدلیل خیرخواهی که معنای …….(ص ۵)…….. در (( النصیحه الائمه المسلمین )) تجلی یافته است مخاطب قرار می دهم و این نامه را با امید به پیگیری
و اجرای قسط و داد و نه فقط در برخورد با زندانیانی چون ما که با جرائم و بزه های گوناگون و متنوع در زندان به سر برده و امید به جاری شدن عدالت دارند نگاشته ام. زندانیانی که در مسیر بازجویی ها و دادرسی ها و حتی پس از صدور احکام در زندانها مورد انواع آزارها و شکنجه های جسمی و روحی و جنسی و انواع و اقسام فشارهای غیر انسانی ، چه از طرف زندانبانان و چه از طرف دیگر زندانیان قرار می گیرند و متاسفانه با توجه به سیستم و نوع مناسبات دستگاه قضا در زندان ، هیچ فریادرسی نمی یابند و شرم آور اینکه تمام این مظالم نه در زندانهای شرق و
غرب که در جمهوری اسلامی که مدعی نیابت امام زمان را برای حکومت دارد ، در جریان است، در حکومتی که مسئولینش هر روز دم از مدیریت جهان می زنند و از حقوق بشر و حقوق انسانی در دیگر کشورها انتقاد می کنند. لذا همگی وظیفه داریم نا حداقل دامن اسلام را از این همه فجایع و جنایات پاک کنیم و این وظیفه قاعدتا با توجه به مسئولیتی که به هر دلیل سیاسی و شرعی بر دوش حضرتعالی به عنوان حاکم نظام مدعی اسلامی و به عنوان کسی که خود را نایب امام زمان می خواند گذاشته شده است بیشتر سنگینی میکند ، به امید اینکه قبل از آنکه خیلی دیر شود و با از دست دادن نزدیکانتان متوجه شوید که جوانان این مرز و بوم در زندانها  چه می کشند
این گزارش را تقدیم حضور تان می کنم:
۱-   وضعیت زندانهای کچوئی ، رجایی شهر و اوین:
الف : مواد مخدر و اعتیاد: در این سه زندان و بندهایی که در آن حضور داشتم
،مواد مخدر به راحتی و بدون هیچ مشکلی و به هر میزان که اراده می شد وجود داشته و دارد ، در حالیکه برای ورود یک دست لباس در زندان اوین می بایست ۶ ماه صبر کرد و در زندان رجایی شهر می بایست چند هفته نامه نگاری کرد و موافقت چندین مدیر و رییس را گرفت، اما مواد مخدر در حد مصرف نزدیک به هزار نفر در یک زندان وارد می شود و بدون اینکه مزاحمتی برای وارد کنندگان مجاز !!! ایجاد شود و این در حالی است که بعد از حدود ۱۱ ماه زندان بودن هنوز نتوانسته ام اجازه ورود ۲ جلد کتاب آموزشی را بدست آورم. قابل ذکر است که ورود روزانه چند صد گرم مواد
مخدر مختص زندان رجایی شهر نیست که در زندان کچویی نیز در مقیاسی کوچکتر به همین صورت بود و در زندان اوین و بند ۳۵۰ که شرایط بسیار جالب تر بود ، به این صورت که مواد مخدر دقیقا توسط زندانبانی که هر روز در اتاق رئیس اندرزگاه بودند و اکثرا با هم غذا میخوردند ، به قیمتی ارزان توزیع می شد و این افراد خدوم !!!
نه فقط مشکلی نداشتند که از طرف عوامل نامرئی !!! کاملا حمایت می شدند.
ب: لواط   حضرت آیت الله با شرمندگی از اینکه مجبورم این مطالب را بنویسم صرفا از باب تکلیفی است که بر دوش خود احساس می کنم برای اطلاع شما بازگو میکنم.
در بندهای مختلف زندان رجایی شهر عمل لواط بصورت  امری معمولی و قابل پذیرش در آمده است که ظاهرا مسئولین زندان برای کمتر شدن آلودگیهای آن وسائل بهداشتی مورد لزوم افراد را آزادانه در اختیار زندانیان قرار می دهند ، من از صد ها مورد از این روابط که با رضایت طرفین و بصورت آزادانه و شاید صرفا بخاطر چند نخ سیگار و یا یکبار مصرف مواد صورت میگیرد می گذرم، من از وضعیتی می گویم که در این زندان هر کسی که کمی زیبایی در چهره
داشته باشد و احیانا زوری در بازو نداشته باشد و یا پول خوبی در حسابش نداشته باشد که باج بدهد به دیگران ، به زور در سالنهای مختلف و هر شب در یک اتاق گردانده می شود و هر مفعولی صاحبی دارد و از این بابت پولی بدست می آورد و بعد از چند وقت هم او را به دیگری می فروشد، طبق مشاهده یک زندانی سیاسی به یک جوان در طول یک شب ۷ مرتبه تجاوز شده است و وقتی صبح به زندانبان شکایت میکند به انفرادی ( یا به گفته مسئولین زندان سوئیت) منتقل می شود بدون اینکه هیچکدام از متجاوزین حتی مورد سوال واقع شوند.
ولی امر مسلمین …….. اینجا در زندان رجایی شهر تحت امر شما فرزندان و شهروندان کشور تحت امرتان با قیمت دویست و پنجاه هزار تومان اجاره داده میشوند ودر این سیستمی که شما مسئولیت آن را دارید هیچ دادرسی نمی یابند.
در زندان کچوئی شخصی که ده ها نمونه از آن قابل مشاهده است به اتهام عدم پرداخت نفقه و مهر به زندان آمده است به صورت مفعول حرفه ای حکم آزادی گرفته است.
ج: ضرب ، شتم و جرح زندانیان: برای زندانیان غیر سفارشی در بسیاری از موارد هیچگونه شان انسانی قائل نیستند. هر کسی اعم از مسئول ، نگهبان و…… به خود اجازه می دهد هر نوع کلمات رکیک و هتاکانه ای را نسبت به زندانیان روا بدارد و هر زمان که لازم بداند زندانی را با دست ، باتوم ، زنجیر و یا هر وسیله دیگری مورد ضرب و شتم و حتی جرح قرار دهد و هیچ دادرسی برای مظلوم بجز ناله ها و زجه درد آور وجود ندارد ، و یا در مورد دیگر ، حداقل ۳ مرتبه در طول یکماه فقط در یک بند که ۱۰ % زندانیان رجایی شهر را تشکیل می دهند زندانبانان چندین زندانی را به دلایل مختلف با باتوم چنان مورد ضرب و شتم قرار دادند که تمام بدنشان را سیاهی و کبودی در بر گرفته بود و تا چندین روز حرکت را از آنها سلب کرده بود، در یک مورد که فقط صدای آنرا می شنیدم زندانی را که ظاهرا از یک زندانبان به دلیل ضرب و شتم شکایت کرده بود با الفاظ رکیک و با زنجیر و باتوم می زدند تا به گفته آنها بگوید غلط کردم و شکایتش را پس بگیرد که البته او نیز بعد از نیم ساعت با بدنی کبود و سیاه رضایت داد و از شکایتش منصرف شد و سپس بخاطر بر هم زدن نظم زندان به انفرادی و یا سوئیت (بند ۱۱) منتقل شد و صد البته خوب است
بدانید از سگهای مواد یاب نیز بجای کشف مواد برای ارعاب و زخمی کردن زندانیان استفاده می شود.
جنا ب آقای خامنه ای ، به جرات می توان گفت هیچکدام از قوانین رفاهی که توسط همین نظام و کشور برای رفاه زندانیان تصویب شده است به اجرا گذاشته نمیشود ، نه غذای  سالم و کافی و نه محیط بهداشتی (مطابق آئین نامه ) و نه هیچکدام دیگر از امکانات پیش بینی شده در قانون در اختیار زندانی قرار نمی گیرد و از آنجا که
امکان استفاده از مرخصی برای زندانیان در اختیار زندانبانان و مسئولین زندان (و نه قانون) قرار دارد هیچ کس اعتراض نمی کند.
در حکومت شما زندانیان به بیگاری های بدون حقوق و یا حقوق اندک ، کارگری در سالنهای سرویس بهداشتی و محوطه زندان گمارده می شوند و زندانها به شهر مردگان می ماند که باید به هر طریقی فقط از آن خارج شد. البته کسانی که در زندان در آمدهای میلیونی دارند، هیچ نیازی به بیرون رفتن ندارند و هر زمان که بخواهند با هماهنگی مسئولین زندان و به راحتی چند روزی از مرخصی استفاده میکنند.
ایدز و سایر بیماریهای واگیردار:
جمعیت قابل توجهی از زندانیان مواد مخدر و معتادین به بیماریهایی همچون ایدز و هپاتیت مبتلا هستند و هیچ تفکیکی بین بیماران و افراد سالم وجود ندارد و با توجه به مصرف مواد مخدر و شیوع لواط بین این افراد هر روز بر تعداد افراد مبتلا به بیماری های واگیردار افزوده می شود.
جناب آیت الله، اگر به وضعیت اسفیار این زندان ها توجه نشود با توجه به افزایش روزافزون زندانیان و برگشت بدون  کنترل آن ها به جامعه و خانواده هر روز به تعداد کسانی که به آلودگی های روحی روانی و جسمی مبتلا می شوند افزوده خواهد شد و …….
۲-   برخورد با زندانیان سیاسی حوادث یکسال گذشته:
جناب آیت الله از فجایع بازداشتگاه کهریزک و شهادت برادرانم در آنجا فعلا چیزی نمی گویم چون می دانم به طور کامل می دانید در آنجا و توسط چه کسانی چه گذشته است، از فجایعی که در خیابان ها و کوچه ها بر سر مردم آمد می گذارم چرا که شما نیک می  دانید که کسانی که عکس های شما بر سینه و دستشان بود، بر سرخواهران و برادرانم در خیابان ها چه آوردند، از پدران منتظر فرزند و مادران گریان و قبرهای بی صاحب می گذرم، از بیان به خاک و خون کشیده شدن دهها عزیز هم وطنم در خیابان ها می گذرم و صرفا به بیان جنایاتی که توسط نهادهای امنیتی و انتظامی دولت و حکومت شما بر سر زندانیان آورده اند بسنده می کنم.
در مدت ۴ ماهی که در زندان اوین و در بند ۳۵۰ و همین طور در زندان رجایی شهر بودم، با بیش از ۲۰۰ نفر از زندانیان سیاسی و کسانی که پس از انتخابات به دلایل مختلف بازداشت شده اند هم سلول و هم بند بوده ام که مطالب ذیل گوشه ای از شنیده هایی است که هر مورد آن از دهها نفر شنیده شده است و بسیاری را نیز در بند ۲۰۹ دیده ام و یا شنیده ام:
الف: نحوه بازجویی ها: تقریبا تمام بازجویی ها بر خلاف نص صریح قانون، با چشم بند و رو به دیوار صورت می گیرد، لذا در بیشتر مواقع اسکان شناسایی و معرفی بازجویان امکان پذیر نیست و در طول بازجویی ها سربازان گمان شما از هیچ رفتار و روش خشونت بار و غیر انسانی در برخورد با زندانیان کوتاهی نکرده و نمی کنند که در این صورت می توان گفت اگر در این راه عمدی وجود نداشته باشد این موارد به راحتی قابل تشخیص و رسیدگی است.
ب: به کار بردن الفاظ رکیک، فحاشی، تحقیرهای لفظی و …
تقریبا تمام کسانی که مورد بازجویی قرار گرفته اند از جمله خود من بارها و بارها با رکیک ترین الفاظ، از فحش های جنسی و خانوادگی و اتهامات اخلاقی روبرو شده اند، بخصوص در بند ۲ الف که تحت نظر سپاه اداره می شود، الفاظ رنگین تر و پر و پیمان تری نثار زندانیان و خانواده ی آن ها و به قول خودشان برای خرد و تحقیرکردن زندانی از این الفاظ توسط بازجویان استفاده می شود.
ج: تحقیرهای روحی و جنسی: حداقل ده نفر از زندانیان شهادت می دهد که در زمان بازجویی ها آن ها را مجبور کرده اند که برهنه شوند و یا با لباس زیر ساعت ها در بازجویی بایستند و حداقل سه نفر از این افراد شهادت می دهند که با باتوم و یا وسیله ای شبیه آن مورد تحقیر جنسی قرار گرفته اند وحداقل ۲ نفر زا اینها کسانی بوده اند که تا قبل از بازداشت حاضر بوده اند برای جنابعالی جانشان را نثار کنند و حتی انتقادی هم به شما نداشته اند.
د: دروغ، تهدید و تطمیع زندانیان برای پروژه اعتراف گیری:
جناب آقای آیت الله، سربازان گمنام شما از هیچ دروغ و نیرنگی برای فریب متهم بی دفاع جهت به اجرا گذاشتن پروژه ی اعتراف گیری دریغ نکرده اند، از بازداشت اعضای خانواده تا صدور احکام دروغین اعدام و نمایش دروغین کودتا.
حداقل در ۲ مورد که شاهد آن بودم همسران زندانیان بازداشته شده اند و به آنان گفته شده اگر اعتراف نامه ها را نخوانند برای همسرانشان احکام سنگین صادر خواهد شد و آن ها مجبور به اعتراف به کارهای نکرده نموده اند، در دو مورد فرزندان نوجوان و جوان را احضار نموده و از پشت شیشه به زندانی نشان داده اند تا با اینکار او مجبور شود برای نجات فرزندانش  آنچه را که آن ها می گویند انجام دهد.
حضرت آیت الله، همه ی اینها که در زندان های امنیتی شما در جریان است توسط سربازان گمنام شما در وزارت اطلاعات و بخصوص سپاه پاسداران به انجام می رسد.
ه: دخالت در حریم خصوص متهمین و ایجاد درگیری های خانوادگی: در بسیاری موارد به خاطر شنودها و سرک کشیدن های قانونی و غیر قانونی نهادهای امنیتی در خصوصی ترین و شخصی ترین حوزه های زندگی افراد و دسترسی بازجوها به این اطلاعات، حربه ای بود برای تحت فشار قرار دادن زندانی، با استفاده از همین اطلاعات حداقل در ۳ مورد (منجمله خودم) با همسران متهمین تماس گرفته شده است که تقاضای طلاق کنند و
یا با به اجرا گذاشتن مطالبات (مهریه) خود متهم تحت فشار بیشتر قرار بگیرد.
جناب آیت الله، بازجویان وقاهت را به جایی رسانده اند که حتی به خود اجازه میدهند به همسران جوان زندانیان به دفعات تماس بگیرند تاجایی که انها مجبور شده اند گوشی های موبایل خود را خاموش یا تعویض کنند تا از شر این بی حرمتی ها نجاتیابند.
جناب آقای آیت الله خامنه ای، با جشمان خودم دیدم که در بند ۲۰۹ جوان بیست و چند ساله به خاطر تماس های مکرر بازجویان با مادر تنهایش چند بار اقدام به خودکشی کرد.
جناب آقای آیت الله، مامورین اطلاعاتی شما به جایی رسیده اند که از همسر جوان یکی از زندانیان خواسته اند اگر دوست دارد شوهر و برادر زندانی اش از اعدام احتمالی نجات یابد وخود نیز به حبس طولانی محکوم نشود از شوهرش طلاق بگیرد!!!
و خدا را شکر می کنم که حداقل از این حوادث را در بند ۳۵۰، دو یا سه مورد بیشتر ندیدم.
ت: ضرب و شتم و جرح: تقریبا تمام زندانیانی که به بند ۳۵۰ منتقل شده اند و با آن ها صحبت کرده ام، کم یا زیاد و هر کدام به میزان لازم!! مورد نوازش قرار گرفته اند که از شرح بسیاری از آن ها می گذرم و فقط به برخی از انواع ضرب و شتم ها اشاره می کنم:
-در بند ۲ الف متهمین را با شکر (shoker) برقی مورد آزار و اذیت قرار می دهند (با شکر به آلت تناسلی و سایر نقاط حساس بدنشان می زنند)
-در بند ۲ الف، حداقل ۲ نفر از متهمین به محلی در زیر زمین برده شده و دستانشان را در دستگاهی که برای کشیدن ناخن بوده است قرار داده شده است.
-ده ها زندانی که در بند ۲ الف اوین بوده اند گفته اند که با کابل و باتوم به دفعات متوالی مورد ضرب و شتم و جرح قرار گرفته اند.
-حداقل سه نفر از متهمین بند ۲ الف می گویند به آن ها قرص های رنگی داده شده که آن ها را از حالت عادی خارج کرده است واثرات آن در بعضی افراد تا مدت ها در بند ۳۵۰ قابل مشاهد بوده است.
-در بند ۲۰۹ متهمین را برای تنبیه در سرمای شبهای زمستان صرفا با لباس زیر، ساعتها در فضای باز رها می کنند از جمله خود من که بیش از ۶ ساعت فقط با لباس زیر در نیمه شب اواسط دی ماه در فضای باز رها شدم و بعد از گذشت چند ماه هنوز آثار آن باقی است و به مداوای طولانی مدت نیاز دارد.
-ده ها نفر که در بند ۲۰۹ بوده اند از ضربات ناگهانی با اجسامی مثل پرونده بر سر و صورت، ضربات مشت به گلو، سیلی زدن ها، مشت ها و لگدها، بشین و پاشوهای طولانی و زیاد، به سینه و صورت خواباندن متهم در اتاق بازجویی و ده ها مورد شکنجه و آزار و اذیت های روحی و جسمی دچار صدماتی شده اند که اثرات آن در
برخی افراد هنوز بعد از ماه ها قابل مشاهده است.
-جناب آقای آیت الله، مطالب گفته شده فقط گوشه ای از شرایطی است که سربازان گمنام شما بر سر متهمین بی دفاع آورده اند.
-نحوه برگزاری دادگاه های علنی و غیر علنی:
الف: دادگاه های غیر علنی: اساسا دادگاه های غیر علنی به جز برخی موارد اندک نه از لحاظ ساختاری و نه از لحاظ محتوایی با هیچ یک از قوانین داخلی منطبق نبوده است و معمولا بدون حضور وکیل و یا حتی نماینده ی دادستان تشکیل و با چند سوال و جواب ساده، قاضی در نهایت با صدور همان حکمی که قبلا  بازجویان گفته بودند دادگاه به پایان می رسد. البته قابل ذکر  است که در بسیاری از موارد، منجمله قاضی شعبه ۲۸ ، متهمین را با  ترساندن از از حکم سنگین و به تعویق افتادن طولانی دادگاه، از گرفتن وکیل منع می کنند وقضات شعبه ۱۵ از پذیرش بسیاری از وکلای مستقل خوداری و متهم را مجبور کرده اند تا از وکلای مورد تایید و سفارشی های قاضی و دادگاه استفاده نماید.
-جناب آقای آیت الله، از تعداد و درصد احکامی که با تمام فشارها در دادگاه های تجدید نظر، توسط این دادگاه ها نقض شده است، می توان به عمق فضاحت و بی قانونی دادگاه های بدوی و مراحل تحقیق پی برد. احکام اعدامی که به سه سال زندان تبدیل شده اند، احکامی که شش سال بوده به یکسال تبدیل شده اند خود به خوبی نمایانگر افتضاحات دادگاه های انقلاب هستند.
دادگاههای علنی :
جناب آقای آیت الله
در سال ۱۳۸۸ چندین دادگاه تحت عنوان دادگاههای علنی با حضور فله ای متهمین مرتبط و غیر مرتبط برگزار شد و امید دارم و یا احتمالا شما نیز به مانند ما صرفا از تلویزیون به تماشای آنها نشسته باشی و سربازان گمنامت در سپاه و وزارت اطلاعات در مورد چگونگی  برگزاری آن ها و چگونگی  آماده سازی نمایش ها با شما سخن نگفته باشند و از آنجا که برای فردی چون شما توجیه نداشتند و حتما قابل پذیرش نخواهد بود، من به عنوان یک روزنامه نگار که در طول یکسال اخیر در زندان بودم و تقریبا با تمام کسانی که در دادگاه های صحبت کرده اند از نزدیک مذاکره
کرده ام، در ادامه گزارشی از مقدمه تشکیل این به اصطلاح دادگاه ها را نیز به شما ارائه می دهم.
۱-   نحوه و اداره کردن زندانیان به تن دادن به اعترافات:
الف: تهدید به بازداشت برخی از اعضای خانواده:
حداقل در ۲ مورد از افرادی که در دادگاه ها علیه خود ودیگران صحبت کردند، همسرانشان توسط این نهادها بازداشت شده بودند و به آنها گفته شده بود اگر قبول نکنند برای همسرانشان احکام سنگین صادر می شود که بعد از پذیرش حضور در دادگاه، همسرانشان شب قبل یا روز قبل آزاد شده بودند.
-در یک مورد نهادهای امنیتی شما وقتی با مقاومت زندانی روبرو می شوند، فرزند نوجوان وی را بازداشت و از پشت شیشه وی را در مقابل پدرش بازجویی می کنند و او را تهدید می کنند که اگر وی همکاری نکند فرزندش را به اتهام فروش چند کیلو!!! مواد مخدر بازداشت می کنند و به خاطر آبروی دختر جوانش مجبور می شود از آبرو و حیثیت خود بگذرد و در دادگاه صحبت کند.
-در حداقل سه مورد از کسانی که در دادگاه ها صحبت کردند نهادهای امنیتی شما با تحت فشار گذاشتن زندانیان از طریق افشای مسائل خصوصی زندگیشان، از جمله تصاویر فیلم ها و یا اطلاعات بدست آمده از شنودها و ردگیری های غیر قانونی موفق به گرفتن اعترافات بعضا دروغین شدند.
۲-افرادی که در دادگاه ها حضور پیدا کرده اند:
الف: شخصیت های سیاسی: جناب آقای آیت الله، سربازان گمنام شما در بازجویی ها با افتخار از خرد و تحقیر کردن این افراد سخن می گفتند و آن چیزی که از شادی ها و هلهله هاشان به نظر می رسید بوی تعفن انتقام جویی بود، انتقام از محبوبیت برخی از این افراد که به گفته ی آن ها باید شاخشان شکسته می شد که به حمدالله سربازان گمنام شما با استفاده از غیر انسانی ترین و وحشیانه ترین اعمال این کار را انجام دادند که من در مورد این افراد سخن نمی گویم چون امیددارم شخصیت های سیاسی که در دادگاه ها صحبت کردن، خود از لاک منفعت طلبی  و ترس خارج شده و به حرمت خوی صدها جوان رشید این مملکت که در حمایت از آن ها در خیابان ها به خاک و خون کشیده شدند بگویید در زندان ها بر سرشان چه آمده است و با این کار دوباره به آغوش مردم باز گردند.
۳-   زندانیان غیر سرشناس: زندانیان غیر سیاسی که در دادگاه ها علیه خودشان و جنبش سبز صحبت کردند غالبا افرادی بودند که مجبور شده بودند در مورد وابستگی شان به سازمان ها و گروه های مخالف نظام صحبت کنند تا سربازان گمنام شما بتوانند به مردم بقبولانند که معترضین و مردم بی دفاع که در خیابان ها به خاک و خون کشیده شده بودند وابسته به خارج و سازمان های ضد انقلابی و تروریستی بوده اند تا بلکه بدین طریق جنایت های خود در خیابان ها و بازداشتگاه ها و زندان ها توجیه کنند. برای همین هم تقریبا از هر گروه و سازمان تروریستی و به اصطلاح ضد انقلابی، چند نفر در این نمایش حضور داشتند، که من در ادامه به برخی از این
افراد اشاره می کنم:
- حداقل ۶ نفر از جمله ۲ نفری که در روزهای پس از حوادث روز عاشورا اعدام شدند اساسا قبل از انتخابات بازداشت شده بودند و هیچ فعالیتی در انتخابات نداشتد که سه نفر از آن ها هم اینک زندانی هستند و یکی از این ها نیز زیر اعدام قرار دارد تا روزی که آن نوشته ها را در مقابلشان گذاشته بودند به دلیل در انفرادی بودن از حوادث پس از انتخابات آگاهی نداشتند و صرفا به دلیل اینکه بازجوها به آن ها گفته بودند که اگر این حرف ها را در دادگاه و یا تلویزیون بگویید نجات پیدا می کنید دست به چنین کاری زده بودند.
- حد اقل سه نفر از کسانی که در دادگاه به انجام اقداماتی از جمله آتش زدن کیوسک و همینطور مسجد و یا بانک در تاریخ۲۵/۳/۸۸ اعتراف کردند اساسا شب ۲۳ خرداد توسط نیروهای امنیتی شما بازداشت شده بودند تا برای انجام چنین نمایش هایی مورد استفاده قرار گیرند.
جناب آقای آیت الله ، ماموین امنیتی شما در سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات برای اثبات ادعای وابستگی اعتراضات به حق مردم در خیابان ها به هر اقدامی دست زدند، کافی است شمازمان بازداشت اعتراف کنندگان با اظهاراتشان در دادگاه های نمایشی را بررسی کنید.
۳- مراحل آماده سازی افراد برای حضور در دادگاه های نمایشی: بعد از اینکه زندانیان تحت فشار های ویران کننده جسمی و روحی از ضرب و جرح قرار گرفته تا هتاکی و فحاشی و تا تهدید و تطمیع نیروهای امنیتی شما مجبور می شدند حضور در دادگاه ها را بپذیرند و اوراق تایپ شده ای که در اختیارشان قرار می گرفت تا با خواندن و تمرین کردن آن متون در دادگاه نقش خود را بهتر و جذاب تر بازی کنند. و براین این امر متون تایپ شده توسط زندانی مجددا نوشته می شد تا در دادگاه ها خواند ن  از روی آن ها طبیعی تر جلوه کند و در صورت لزوم دست نویس ها توسط سایت
های خبری نهادهای امنیتی منتشر شود تا دادگاه ها و اعترافات طبیعی تر جلوه کند.
آقای آیت الله ، از روزهای قبل بسیاری از این افراد توسط برخی از بازجویان خاص مورد آزمایش قرار گرفتند و برای اجرای بهتر نقش مجبور بودند چندین و چند بار مطالب را در حضور بازجوها تکرار کنند و حتی به آن ها در مورد چگونگی حرکت دست و صورت و نحوه بیان مطالب آموزشی و تذکرات لازم داده شده بود.
- برگزاری تمرین های نهایی در محل دادگاه ها: روز قبل از تشکیل دادگاه ها، زندانیان به محل دادگاه برده می شدند و در حضور قاضی صلواتی و یا دادستان وقت و یا آقایان دادیار و بازپرس متون را در مقابل دوربین های صدا و سیما و برخی خبرنگاران وابسته اجرا می کردند و در حین اجراء تذکراتی برای بهتر شدن نقش از کارگردانان گمنام شما دریافت می کرده اند. جالب اینجاست که در یکی از موارد که زندانی بخت برگشته در دادگاه اصلی بخاطر حضور تماشاگران دست و پای خود را گم می کند و نمی تواند نقش خود را خوب بازی کند و برنامه ۲۰:۳۰ تصاویر و گفته های وی در تمرین روز قبل را پخش می کند و آقای شمشادی مجری این برنامه خبری احتمالا به اشتباه در حالی سخنان اعتراف کننده در دادگاه را پخش کرد که پشت سر وی خالی از تماشاگران و دیگر زندانیان بود.
جناب آقای آیت الله :توجه داشته باشید که این تمرینات نه توسط تعدادی سرباز گمنام که توسط عمال قوه قضاییه، قاضی ارشد آن و دادستان وقت تهران که مورد حمایت همیشگی شما بوده است صورت می گرفته است.
- شب قبل از دادگاه زندانیان متناسب با گفته هایی که قرار است در دادگاه بگویند اصلاح (سر و صورت) می شدند تا چهره ای متناسب با نقششان داشته باشند. یکی از مضحک ترین بخش های این دادگاه ها وقتی بود که به دلیل عدم هماهنگی سربازان گمنامتان در سپاه و وزارت یک نفر در دو زمان مختلف با دو آرایش مختلف در برنامه سازی نمایش، دو اعتراف تقریبا متضاد انجام داد و جالب تر آنکه قاضی محترم شما به جرم هر دو اتهام متضاد که در دو روز و دو منطقه ی مختلف رخ داده بود و حکم اعدام و ۱۰ سال زندان صادر کرده است در حالی که وی اساسا در آن روز در بازداشت به سر می برده است.
- ۱۲ نفر از افرادی که قرار بود در دادگاه صحبت کنند برای امتحان نهایی!! به حسینیه و یا مسجدی در طبقه سوم دادگاه برده می شوند که در حضور سعید مر ضوی متن های خود را بخوانند و بعد از تایید ایشان ۹ نفر از آن ها فردای آن روز در دادگاه صحبت می کنند والبته دادستان به آن قول شرف!!! می دهد که آن ها را فردای
دادگاه آزاد کند که نکرد.
جناب آقای آیت الله، حتما مضحک خواهد بود در مورد دادگاهی که با این شرایط تشکیل می شود حرف از آیین دادرسی، حقوق شهروندی، حقوق انسانی و ….. زده شود، اما به جهت اطلاع می گویم که هیچ یک از حاضرین در آن دادگاه ها نتوانستند و یا بهتر بگویم نگذاشتند از وکلای خود استفاده کنندو به اجبار وکلای خود را عزل کردند و از وکلای خود فروخته که توسط قضات و یا آقای دادستان و یا نهادهای امنیتی شما تعیین می کردند تن بدهند، و صد البته همان وکلای تسخیری از هیچ وقت با این زندانیان ملاقات و گفتگویی نداشتندو حتی هرگز اجازه ی دسترسی به پرونده های متهمین را نداشتند و فقط برای سیاهی لشگر در دادگاه ها حضور پیدا کردند و بسیاری از آن ها حتی وکالت نامه امضا شده ای هم در اختیار نداشتند.
جناب آقای آیت الله: نمی دانم بعد از انتشار این نامه چه سرنوشتی پیدا خواهم کرد، نمی دانم شاید در دادگاه های عادلانه سربازان گمنامت با زیر پا گذاشتن شرافت و انسانیت حرف ها و نوشته هایم را تکذیب کنم و اعتراف کنم د راین مدت که در زندان بودم توسط رژیم صهیونیستی و عوامل استکبار تحریک شده ام تا نسبت به نظام مقدس شما توطئه کنم و یا نمی دانم شاید اعتراف کنم سفیر انگلستان و فرانسه و رابط سازمان های جاسوسی غربی این حرف ها را به من آموزش داده اند ، اما امروز در سلامت و آزادی کامل به خدای بزرگ و ائمه ی اطهار و همین طور به خون تمام شهدای راه آزادی بخصوص شهدای یکسال اخیر سوگند یاد می کنم، اعلام می کنم ضمن اینکه این مطالب عین واقعیت رخ داده در زندان های تحت امر شماست، هیچ هدفی جز تلاشی در راه اصلاح امور همین طور انجام فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت الملوک نداشته و ندارم.
جناب آقای آیت الله، کاش حاکمان صدای ملت خود را قبل از آنکه دیر شود می شنیدند تا لازم نبود ملت ها برای رساندن صدیشان به حاکمان شیشه ها را بشکنند.
مهدی محمودیان
روزنامه نگار در بند
شهریور ۸۹- رجایی شهر
پایان پیام
posted by londonmourningmothersiran at 04:26 0 comments